هنر هخامنشی، خلاّق، نوآور و دانش‌بنیان

هنری هخامنشی هنری هویت‌ساز، اصیل و دارای اعتبار است در حقیقت هنر این دوره معرفت‌ساز است.

هنر هخامنشی حکمت اندیشه چندهزار سال تجربه خاورمیانه است که در اندیشه خلاّق مردم ایران به بار نشسته و این زایش هنری شکل‌گرفته است. هنر هخامنشی نشان می‌دهد که ذهن و اندیشه ایرانی مادامی که در بستر و مسیر صحیح خود قرار گیرد این‌گونه زایش‌های هنری را پدید می‌آورد. جامعه ایرانی به دلیل پویایی هنر هخامنشی همچنان در عصر سلوکی، اشکانی، ساسانی و عصر اسلامی تا به امروز پویا و زنده است. در حقیقت تجربه خلاقانه الگوهای معرفتی دوره هخامنشی است که در تلفیق با ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این دوره زمینه شکل‌گیری نوعی هنر دانش‌بنیان را فراهم ساخت. 

در مرحله نخست، در بازشناسی ساختار شکل‌گیری حکومت هخامنشیان باید سیستم‌های شهری، مدنی و هویتی را شناخت تا به اندیشه خلاقانه و دانش‌محور هخامنشیان پی برد. شهر اَنشان (اَنزان) به‌عنوان نخستین پایگاه سیاسی فرهنگی مورداستفاده واقع شد و در پی آن پاسارگاد در محدوده شمالی استان فارس به‌صورت رسمی جایگزین آن شد. در پاسارگاد شهری بنا شد با مصالح بسیار ماندگارتر از آنچه در اَنشان (مَلیان) تجربه شده بود. فرمانروایی واپسین ایلامی‌های حاکم در منطقه جنوب ایران در سده ششم قبل از میلاد به سازمان حکومتی بزرگی تبدیل شده بود که ناگزیر از ایجاد بناهایی عظیم و به‌کارگیری هنرمندانه‌ترین اسلوب‌های معماری روزگار خویش بود. در همین مرحله، کوروش در شهر کُهن اَنشان ساختار مدیریتی به ارث برده بود که می‌بایست این نظام مدیریتی، در ساخت بزرگ‌ترین بناهای سنگی دوره باستان، پاسارگاد و سپس تخت‌جمشید تجلّی می‌یافت. 

در مرحله دوم، ساختار سازمان حکومتی ایجاب می‌کرد تا شکوه و عظمت هنری در ساخت بناهای حکومتی به نمایش گذاشته شود و این عظمت و یکپارچگی در فهم بزرگ‌ترین بیانیه‌های سیاسی حکومت به‌صورت رسمی ارائه شود. داریوش یکم رسماً بزرگ‌ترین اعلامیه سیاسی روزگار خود را در شاهراه تاریخی محور شرق و غرب در مسیر راه باستانی ابریشم در صخره‌ای به ارتفاع ۲۰ متر اعلام می‌دارد. در این سنگ‌نبشته برای نخستین‌بار ظهور سازمانی حکومتی و مفهوم سیاسی قلمرو حکومتی اعلام می‌شود. 

در فهم و درک همین ساختار سیاسی گسترده حکومتی است که تمام آثار هنری یک بنای سَمبلیک نظیر تخت‌جمشید در طی یک‌صد و پنجاه سال با اندیشه القاء قدرت و بسط ایدئولوژیک سیاست شکل می‌گیرد. سپس، در محدوده‌ای از مصر تا دریای اژه ازیک‌طرف و از طرفی از درّه ایندوس تا آسیای مرکزی، سرزمینی بافرهنگ‌های مختلف و متنوّع و با زمینه‌های فرهنگی کم‌وبیش متفاوت در قلمرو حکومتی سازمان سیاسی هخامنشی اداره می‌شود. در محدوده مرکزی این امپراتوری، پایتخت‌های هنری این سازمان حکومتی نظیر پاسارگاد، تخت‌جمشید و کاخ‌های جدیدالاحداث بر خرابه‌های شوش و بابل بنا می‌شود و هنر زبان بیان جامعه هخامنشی می‌شود. 

در مرحله سوم اما اندیشه‌های خلاّق جامعه هخامنشی از قلمرو هسته اصلی خود فرا می‌رود و در پهنه وسیع جغرافیای سیاسی حکومت هخامنشیان، بسیاری از سرزمین‌ها با منابع غنی و متنوّع به مجموعه قلمرویی این حکومت افزوده شدند و دسترسی گسترده بر شاهراه‌های تجاری حوزه‌ای وسیع میسر گشت. در حقیقت با افزایش ثروت و گسیل مجموعه ثروت‌های بدست آمده از فتح سرزمین‌ها به مرکز و در پی آن اهداء مجموعه تحفه‌های هنری در گرامیداشت جشن‌های نمادین سالیانه در مرکز بر توان مدیریتی و تدابیر شاهانه افزوده شد و در مقابل، امنیت لازم برای مناطق گسترده تحت فرمانروایی فراهم شد. تأمین امنیت لازم و تولید ثروت در محدوده امپراتوری منجر شد تا ارتش عظیمی از تمام مناطق فراهم شود و در همین فرایند توسعه، بخش‌های ارضی این سرزمین وسیع در چارچوب یک حکومت منسجم سازماندهی شوند. در تمام طول دوره فرایند شکل‌گیری قلمرو جغرافیایی هخامنشیان، منطقه جنوب غرب ایران به‌عنوان مهم‌ترین بخش منحصربه‌فرد جامعه هنری هخامنشیان باقی ماند و پایتخت‌های سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی جامعه هخامنشی در این محدوده فقط با اتکا به هنر و نوآوری در زبان و بیان هنر پایدار ماندند. به دلایل ساختار طبیعی، هسته مرکزی حکومت‌های یکپارچه ایران باستان حتی بعدها هم در این محدوده شکل گرفت و از این محل، قلمروی حکومتی خود را گسترش دادند. 

بنابراین فهم زبان خلاّقانه و نوآور هخامنشی که آثار هنری نظیر تخت‌جمشید محصول آن می‌شود در یک بستر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شکل‌گرفته است که تلاش داشته با اندیشه‌های نوین، هویت‌ساز، منسجم و در عین حفظ یکپارچگی قلمرو ارضی بتواند با ترکیب روح هنری اصیل تمام سرزمین‌های گذشته و معاصر با هسته مرکزی و ایدئولوژیک در قلب ایران در شهر پارسه تخت‌جمشید در پیوند باشد. 

به این دلائل تخت‌جمشید با تمام تناسب‌ها، وحدت هنری و انسجام فرهنگی شکل می‌گیرد و تا به امروز با کارکرد عنصر وحدت ملّی و ارضی ایران در هنر، اصالت، فرهنگ و مدنیت جامعه ایرانی محسوب می‌شود که بعدها این میراث به عصر اسلامی انتقال پیدا می‌کند و در بستر جامعه اسلامی اصالت‌های هنری و فرهنگی جامعه ایرانی کامل می‌شود.

انتهای پیام/

کد خبر 14010214143888

برچسب‌ها